همشهری آنلاین: هدفمندی یارانه‌ها و ابهام در اجرایی شدن وصیت ریچارد فرای مبنی بر دفنش در حاشیه زاینده رود از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌‎های سه شنبه-۱۹ فروردین- جای گرفتند.

صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران در روزنامه شرق با تیتر گفت‌وگو به‌جای تعلیق مذاکره، نوشت:روزنامه شرق،۱۹ فروردین

«طرح دو فوریت مبتنی بر تعلیق مذاکرات غنی‌سازی» که روز یکشنبه با امضای بیش از یک‌صد نفر از نمایندگان مجلس به هیات‌رییسه تقدیم شد، پرسش‌های فراوانی را مطرح کرده است. این طرح در حقیقت واکنش امضا‌کنندگان به تصویب قطعنامه راهبردی اتحادیه اروپا در قبال مذاکرات آینده‌اش با تهران است. قطعنامه دارای بندهایی در زمینه حقوق‌بشر است که با مخالفت بسیاری از مسوولان و چهره‌های سیاسی در ایران روبه‌رو شده است تا آنجا که در طرح دو فوریتی که دیروز نمایندگان اصولگرا به مجلس ارایه دادند خواهان توقف مذاکرات در واکنش به تصویب آن شده‌اند.

پرسش اساسی که این طرح به وجود آورده آن است که آیا تعلیق مذاکرات شیوه و راه‌حل مناسبی در قبال قطعنامه اتحادیه اروپاست؟ فرض بگیریم که ظرف روزهای آینده این طرح در مجلس به تصویب برسد و در نتیجه دولت مکلف شود تا ادامه مذاکرات را متوقف سازد. سوال مهمی که از منظر بین‌المللی مطرح می‌شود آن است که در اذهان و افکار عمومی در غرب و در عرصه بین‌الملل، مسوولیت تعلیق مذاکرات بر عهده چه کسی گذارده خواهد شد؟

ایران یا اروپا؟ البته اصولگرایان و سایر جریاناتی که در اعتراض به تصویب قطعنامه اتحادیه اروپا، مذاکرات هسته‌ای را قطع کرده‌اند انگشت اتهام را به سوی غربی‌ها خواهند گرفت. آنان خواهند گفت چون غربی‌ها در مسایل ما مداخله کرده‌اند. ما هم برای اینکه درس خوبی به آنها بدهیم و آنها را متوجه کنیم که با کشور و مردمی مستقل طرف هستند که زیر بار مداخلات خارجی نمی‌روند، ناچارا مذاکرات هسته‌ای را متوقف کردیم اما واقعیت آن است که کمتر افکار عمومی در خارج از ایران این استدلال را از ما خواهد پذیرفت.

حتی در داخل هم بعید به‌نظر می‌رسد که همه موافق تصمیم مجلس در به تعلیق‌درآوردن مذاکرات هسته‌ای باشند. اما چرا به تعلیق درآوردن مذاکرات به واسطه تصویب قطعنامه، مورد تایید افکار عمومی قرار نخواهد گرفت. نمایندگان امضا‌کننده در حقیقت به غربی‌ها می‌گویند که اگر ما با سیاست‌های شما در قبال کشورمان موافق نباشیم از مذاکرات هسته‌ای به‌عنوان یک اهرم استفاده می‌کنیم و آن را متوقف می‌کنیم. ممکن است فردا اتحادیه اروپا یا یکی از قدرت‌های اروپایی یا آمریکا تصمیم دیگری در مورد ایران اتخاذ کنند که ما آن را نپسندیم. واکنش ما چه باید باشد؟

باز مجددا سر وقت مذاکرات هسته‌ای برویم و آن را متوقف کنیم؟ یا حتی بدتر برخی از توافقاتی را که قبلا انجام داده‌ایم «کان‌لم‌یکن» تلقی کنیم؟ آیا این رفتاری درست، اطمینان‌ساز و اصولی در عرصه بین‌المللی است که ما هر بار که با غربی‌ها دچار مشکل شویم برویم سراغ مذاکرات هسته‌ای و از آن به‌عنوان ابزاری برای مقابله و تهدید غرب استفاده کنیم؟ اگر غربی‌ها مشابه همین رفتار را صورت دهند و مثلا اتحادیه اروپا بگوید که اگر ایران فلان سیاست را متوقف نسازد، ما مذاکرات هسته‌ای را متوقف خواهیم کرد چه احساسی پیدا خواهیم کرد؟

قطعنامه مصوب پارلمان اروپا در حقیقت سند چشم‌انداز راهبردی است. ممکن است ما با بسیاری از بندهای آن مخالف باشیم. راهبرد مطلوب این نیست که برویم به سر وقت مذاکرات هسته‌ای بلکه راه‌حل اصولی آن است که همچون خود معضل هسته‌ای، مسوولانه بنشینیم و با طرف غربی در خصوص بندهایی که با آن مخالف هستیم مذاکره کنیم. قطعنامه پارلمان اروپا، نظر پارلمان این اتحادیه است. صد البته که ما هم نظرات خودمان را داریم و برخی ادعاها در این باره را نمی‌پذیریم.

مگر در خصوص هسته‌ای، غربی‌ها هر چه گفتند ما «سمعا و طاعتا» پذیرفتیم؟ هزاران ساعت مذاکره برای آن بود که ما بسیاری از آنچه غربی‌ها می‌خواستند قبول نداشتیم و آنها هم متقابلا با خیلی از خواسته‌های ما مخالف بودند. مذاکره برای آن بود که زمینه مشترکی پیدا کنیم. در قبال قطعنامه پارلمان اروپا هم چه بخواهیم چه نخواهیم در نهایت باید چنین رویکردی داشته باشیم. قهرکردن و ترک میز مذاکره راه‌حل برخورد نیست.

یک داغ دل بس است

سیدعبدالحسن هاشمی در ستون سرمقاله روزنامه کیهان با اشاره به وصیت ریچارد فرای مبنی بر دفنش در حاشیه زاینده رود، نوشت:روزنامه کیهان،۱۹ فروردین

چند سال پیش که به لطف باستان‌گرایی دوستان رئیس جمهور سابق خانه‌ای با شکوه به ریچارد فرای در اصفهان اعطا شده بود طی یادداشتی که در کیهان به چاپ رسید، او را با استادش آرتور پوپ مقایسه کرده بودم، کسی که آثار باستانی ایران را به سرقت برده بود؛ جنازه‌اش را در حاشیه زاینده رود به خاک سپرده و برایش گنبد و بارگاه ساخته بودند.

از قضا ریچارد فرای هم درست همین وصیت را کرده و خواسته او را در حاشیه زاینده‌رود به خاک بسپارند. حالا فرای فوت کرده است و شاید جسدش امروز یا فردا به ایران برسد تا بار دیگر مافیای روشنفکری در روزنامه‌های زنجیره‌ای با تحت فشار قرار دادن رئیس جمهور مقدمات دفن او را در اصفهان فراهم کنند، درست مثل روزنامه شرق که یک صفحه کامل دیروز خود را به تعریف و تمجید از فرای اختصاص داده است (شماره ۱۹۸۴). این می‌تواند پدیده‌ای جالب در مناسبات دولتی باشد که به هر شکل می‌کوشد خود را از اقدامات دولت گذشته جدا کند اما دست کم در این زمینه انگار حسن روحانی قصد دارد پا جای پای محمود احمدی‌نژاد بگذارد. با این حساب خواندن دوباره آن یادداشت خالی از لطف نیست:

با خیال راحت خوابیده‌ای و انگار نه انگار که عمری گنجینه‌های تاریخی این مملکت را غارت کرده‌ای. حالا برایت آرامگاهی و سایه‌بانی ساخته‌اند و شده‌ای قبله آمال «ایران پرستان» و ساده لوحانی که از میان این همه سرمایه ارزشمند فقط به حضور تو و امثال تو افتخار می‌کنند؛ باد در غبغب می‌اندازند که «پروفسور پوپ»، ایران‌شناس آمریکایی در کنار «پل خواجو» دفن شده و می‌گویند این افتخار اصفهان و ایران است؛ برایت شعر می‌گویند و کتاب می‌نویسند. تو در زیر خاک خوابیده‌ای و برخی بی‌خبران فکر می‌کنند چه خدمات بی‌نظیری به ایران و تاریخ ایران کرده‌ای! کاش بودی و برایشان می‌گفتی!

کاش بودی و پاسخ این همه سؤال‌های بی‌جواب ما را می‌دادی! آقای پوپ یادت هست 100 سال پیش، وقتی تازه به ایران آمده بودی و با اتومبیل سفارت در خیابان تردد می‌کردی، به قول خودت مردم تا چشمشان به آن پرچم راه راه ایالات متحده در جلوی اتومبیل می‌افتاد گل از گلشان می‌شکفت، تو را در آغوش می‌فشردند و به گرمی از تو استقبال می‌کردند! یادت هست چهل سال به اسم استاد و کارشناس تاریخی در تمام نقاط این کشور بالا و پایین رفتی و بدون اینکه مردم شریف و مذهبی ایران مزاحمت شوند از آثار و ابنیه اسلامی عکس می‌گرفتی و گزارش تهیه می‌کردی!؟ حالا ما شده‌ایم افراطیون مذهبی و شما شده‌ای کارشناس هنر اسلامی!

تو را تاریخ‌شناس و ایران‌شناس می‌خوانند و چه مقالاتی که برایت نمی‌نویسند! البته زیاد هم عجیب نیست، برناردسون می‌گفت: «بسیاری از تاریخ‌های باستان‌شناسی صرفا برای عوام نوشته شده‌اند.» و حتما این القاب دهان پرکن هم زاییده ذهن کسانی است که از تو برای عوام بت می‌سازند! اما در کشور ما دیگر عوامی وجود ندارد و این روز‌ها مردم بار نخبگان را هم به دوش می‌کشند. آقای پوپ! حالا نیستی تا برایمان از ملاقات‌هایت با رضاخان بگویی، اما این روز‌ها اسناد وزارت امور خارجه آمریکا به جای تو حرف می‌زنند. یادت هست به هر نقطه‌ای از ایالات متحده که می‌رفتی از دربار پهلوی می‌گفتی و چقدر از اعلیحضرت تعریف می‌کردی آنقدر که گفتند «آرتور (آپهام پوپ)» بعد از مرگ «امبری»  (نایب کنسول آمریکا در ایران) وظیفه تبلیغ و بازارگرمی برای پهلوی‌‌ها را در آمریکا به عهده گرفته است!

چه روزگار طلایی را در ایران سپری کردی و حالا ما مانده‌ایم با یک معادله تک مجهولی که چرا در اوج فعالیت‌های تو در کشورمان بیشترین آثار تاریخی از ایران به سرقت رفت؟! آقای پروفسور پوپ! محراب هزار و چند صد ساله مسجد اصفهان در موزه نیویورک چه می‌کند؟! آن محراب باشکوه، با آن بزرگی و عظمت که  چند صد سال در اصفهان آرام گرفته بود، چگونه از جایش کنده شد و با چه ترتیباتی از ایران خارج شد؟ مصنوعات کهن هنری ایران کجا، واشنگتن کجا! نگو که سفالینه‌های نیشابور سر خود از موزه متروپولیتن سر درآوردند؟!

بله، شما کارشناس ماهر آثار تاریخی اسلامی و ایرانی بودید و این را با چرخ زدن در موزه‌های ایالات متحده می‌توان دید که چه مجموعه‌های منحصر به فردی را گلچین کرده‌اید. پروفسور پوپ! وقتی رضاشاه پهلوی با دستان ملوکانه مدال افتخار را بر سینه تو چسباند همه فهمیدند که شریک دزد و رفیق قافله کیست؛ آن روز لبخندهای دوستانه تو و اعلیحضرت با مردم حرف می‌زد و این روز‌ها اسناد وزارت امور خارجه آمریکا فاش می‌گوید و از کرده خود دلشاد است! پروفسور پوپ یادت هست!

تو در لندن نمایشگاه ترتیب داده بودی و آثار هنر اسلامی ایران را نشان می‌دادی و آنقدر در کار خودت حرفه‌ای بودی که چارلز.سی.هارت (سفیر وقت آمریکا در ایران) درباره‌ات می‌گوید: «آثار هنری به امانت گرفته شده از زیارتگاه‌‌ها و مساجد هرگز به صاحبان اصلی‌شان مسترد نشد.» هنوز هم گزارش جناب سفیر در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا موجود است که «باند پوپ- رابینو» را سارق مساجد و زیارتگاه‌های ایران معرفی می‌کند.  برای همین تو را «دلال عتیقه‌جات» صدا می‌کردند و نمونه‌اش معاملات تو با موزه‌های شیکاگو، موزه هنر نیویورک و موزه‌های اسمیتسونین بود.

حالا من به حاشیه زاینده رود نگاه می‌کنم و گنبد و بارگاهی را می‌بینم که همه می‌گویند متعلق به «پروفسور آرتور آپهام پوپ» است: خاورشناس مشهور و ایران‌شناس نامدار! مطمئنم اگر در کشورت دفن می‌شدی نه قبه‌ای داشتی و نه سنگ مزاری به این زیبایی! آقای پوپ، دلال عتیقه‌جات ایران! ما هنوز تو را درست نشناخته‌ایم که مشتری تازه‌ای برای تدفین در کشورمان پیدا شده است؛ او هم اصفهان را انتخاب کرده و می‌خواهد مزارش در حاشیه زاینده رود باشد، خدا را چه دیدی، شاید همسایه‌ات شد! به گمانم نامش را شنیده باشی؛ «ریچارد فرای». او مثل تو دلال عتیقه‌جات نیست، فقط سابقه عضویت در سرویس اطلاعاتی آمریکا (CIA) را دارد، دست‌کم خودش می‌گوید چهار بار در کشورهای مختلف متهم به جاسوسی شده چون «کارهایی کرده‌ام که آن‌ها را ناراحت کرده است». فرای البته مشاور ماهنامه «ایران نامه» هم هست و با بنیاد اشرف پهلوی همکاری دارد. ظاهرا حافظه تاریخی ما ضعیف شده، وگرنه باید یادمان می‌ماند که در دهه هفتاد به ایران آمد و اقدام به جمع‌آوری گسترده اطلاعات محرمانه نمود و تا آنجا پیش رفت که برای جذب برخی مدیران اجرایی و آموزشی کشور هم اقدام کرد!

بعد هم از دولت خاتمی تقدیرنامه گرفت و حمایت شد، چند سال بعد عمارتی قدیمی و گرانبها را از رئیس‌جمهور سابق هدیه گرفت و حالا شاید به دستور رئیس دولت یازدهم آرامگاهی به او بخشیده شود تا یادآور پدیده‌ای به نام «ناتوی فرهنگی» در کشورمان باشد. من اصلا دوست ندارم که چند سال بعد وقتی به حاشیه زاینده رود نگاه می‌کنم گنبد و بارگاه دیگری ببینم که می‌گویند متعلق به «ریچارد نلسون فرای» است: ایران‌شناس مشهور! یک داغ دل بس است برای قبیله‌ای...  من دوست ندارم نسل‌های بعد به حضور یک شیاد دیگر در اصفهان افتخار کنند! من دوست ندارم حاشیه زاینده رود قبرستان راهزنان فرهنگ اسلامی- ایرانی ما باشد! پس کاش مسئولان ما که دغدغه احیای فرهنگ «اسلام ناب» را دارند، تابلوهای ماموران فضای سبز در حاشیه زاینده‌رود مرا ببینند که با خطی درشت روی آن نوشته شده: لطفا در این مکان آشغال نریزید!

فاصله‌ها را از میان بردارید  

مسعود رفیعی طالقانی در روزنامه شهروند به موضوع هدفمندی یارانه‌ها اشاره کرد و آورد:روزنامه شهروند،۱۹ فروردین

اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها یا همان میراث پر اشکالی که دولت گذشته برای مردم ایران و دولت حسن روحانی از خود بر جای گذاشت‌، روز گذشته در حالی با گردهمایی استانداران و فرمانداران سراسر کشور و معاون اول رئیس جمهوری کلید خورد که شاید این بار مردم ایران اگرچه مانند زمان اجرای فازنخست این هدفمندی در حیرت نیستند، اما به همان میزان در هراسند‌. مردم در حیرت نیستند زیرا اجرای فاز نخست این هدفمندی را که روزگاری رئیس دولت پیشین از آن با عنوان جراحی بزرگ و تحول بزرگ اقتصادی یاد می‌کرد از سر گذرانده اند‌، تصویری از مفهوم هدفمندی در ذهن دارند ، رنجش را کشیده اند و با بد و خوبش ساخته‌اند‌. مردم اما این بار در ازای حیرتی که ندارند‌، هراس دارند‌!

همه از خود می پرسند اگر فاز اول هدفمندی یارانه ها این بود که در سال‌های گذشته در کشور اجرا شد‌،‌ بدا به حال فاز دومش که لابد می‌خواهد اقتصاد را چندان آزاد کند که منطق بازار ، گوشه گوشه زندگی طبقات متوسط و تهیدست جامعه را ببلعد‌. مسئولان دولت پیش همواره می‌گفتند که آزادسازی قیمت ها برای ملک و مملکت فرجام خوشی خواهد داشت و طبقات تهی دست جامعه ایران از آن منتفع خواهند شد لیکن بر کسی پوشیده نیست که درست همان طبقاتی در این پروژه اقتصادی متضرر شدند که دولتمردان پیشین ایران داعیه برطرف شدن حرمان‌ها و مرتفع شدن رنج های آنان را داشتند‌. شاید این خصلت تاریخ باشد که هر آنکه دعوی نان می‌کند را به مسیر به تنگنا کشاندن جان آدم‌ها می برد‌.

بخش بزرگی از هراسی که امروز مردم ایران با آن مواجه اند را دولتمردان حال حاضر کشور می گویند، هراسی کاذب است زیرا دولت، تدبیر کنترل تورم و نیز کاهش آن و شکستن رکود تورمی و رونق تولید و اشتغال را در سر دارد که می تواند در میان مدت و بلند مدت اثرات مثبتی بر اقتصاد کشور بگذارد. حالا هفته هاست که شمار زیادی از مدیران ارشد دولتی می کوشند آمادگی ورود به فاز دوم هدفمندسازی یارانه ها را به مردم القا کنند و بر کسی پوشیده نیست که دولت بر حسب مضیقه‌های فراوان بر جا مانده از دولت گذشته در عرصه اقتصاد‌، چاره ای جز ادامه روند آزادسازی قیمت ها و هدفمندی یارانه ها ندارد‌. این میان اما چرا هراس مردم فرو نمی کاهد؟ و چرا هیچ توضیحی تاکنون نتوانسته است جو هراس از سرنوشت اقتصادی کشور را در میان افکار عمومی بشکند؟!

پاسخ به این پرسش شاید پاسخ به همان پرسشی باشد که مدیران دولتی، مدت‌ها مشغول آن بوده اند و آن این است که چگونه باید مردم را آماده اجرای فاز دوم هدفمندی کرد؟ این پرسش اگرچه مربوط به  امروز کشور ماست اما به گمان صاحب این قلم پاسخش را می توان در مساله‌ای تاریخی جست.

آنچه از تاریخ معاصر و مدرن ایران که مفاهیم دولت و ملت به شکل امروزینی اش طرح شده اند برمی‌آید این است که میان دولت و ملت در ایران همواره بی‌اعتمادی‌هایی وجود داشته است به استثنای چند مقطع کوتاه تاریخی که شرح آن در حوصله این نوشتار نمی‌گنجد. آنچه هست اما این است که نمی‌توان فاصله دولت و ملت در ایران را در بازخوانی این تاریخ پرفراز و نشیب نادیده گرفت. باید اذعان کرد که در تاریخ سه دهه گذشته نیز به جز سال‌های دهه نخستین‌، درمابقی سال‌ها این مساله به فراخور شرایط، بیش و کم مطرح بوده است‌.

تضاد مورد اشاره دلایل متعددی دارد اما یکی از مهم‌ترین آنها این بوده که دولت‌های حاکم در ایران کمتر خود را پاسخگو به ملت دانسته‌اند و به همین دلیل کمترین دیالوگ میان دولت و ملت شکل نگرفته است‌. اینکه در تمام این سال‌ها داعیه فرهنگ‌سازی دولتی به بن بست‌های معنادار رسید از همین جهت بوده است. باری‌، موضوع این است که ما در ایران کمتر رئیس دولتی را دیده‌ایم که به میان مردم بیاید و بگوید همه چیزهایی را که باید بگوید. شاید برخی بگویند برای مثال محمود احمدی‌نژاد به همه کوچه پس کوچه‌های ایران سفر کرد و با مردم سخن گفت و یا برخی دیگر از دولتمردان کارهای مشابهی کرده‌اند اما به‌راستی آنها به مردم چه گفته‌اند جز حرف‌هایی که همه می‌توانند بگویند؟! کی و کجا پیش آمد که رئیس دولتی بیاید و با ملتش به درد و دل بنشیند؟! اصلا چرا عذر‌خواهی حسن روحانی از مردم ایران بابت ایرادهای توزیع سبدکالا آنقدر سرو صدا به پا کرد‌؟! معلوم است، زیرا تا امروز کمتر رییس دولتی در شان خود نمی‌دید که بیاید و در پیشگاه مردم در باب خطایی عذر بخواهد‌!

تضاد دولت- ملت در ایران همان‌گونه که گفته شد دلایلی متعدد دارد اما در صدر آنها همین بیگانگی دولت‌ها از ملت است‌. مردم همین حالا در هراس از سرنوشت نامعلومی هستند که ممکن است فاز دوم هدفمندی یارانه برایشان رقم بزند اما آگاهان علم اقتصاد می گویند چاره جز از تداوم هدفمندی نیست و این کار در بلند مدت و حتی در میان مدت به سود کشور خواهد بود‌. مردم اما به آگاهان وقعی نمی‌نهند زیرا می‌خواهند ریز به ریز حرف‌ها را از زبان دولت‌مردان بشنوند و برای یک بار هم که شده مدیران ارشد دولتی را ببینند که در پیشگاه مردم و در کسوتی نه ریاکارانه، ایستاده‌اند و همه واقعیت ها را به مردم می گویند و نه بخش هایی گزینشی از آن را‌. هراس کنونی اگر بنا باشد که در سبیلی جز از سبیل تحکم از میان برداشته شود ، تنها راهش این است که حسن روحانی و معاونان و مشاوران تراز اولش برای نخستین بار در تاریخ چند دهه گذشته‌، روبه‌روی ملت بنشینند، با مردم از دردهای عدیده جامعه بدون گزینش سخن بگویند و بی‌اعتمادی را از میان بردارند تا شاید واقعا درآمدهای حاصل از اجرای فاز دوم هدفمندی‌، نه در جیب رانت‌خواران و ... بلکه در جیب منافع ملی سرازیر شوند و مردم مشتاقانه بر دشواری‌های آن گردن نهند. 

درک موقعیت دولت

روزنامه اعتماد نیز به قلم سعید لیلاز اقتصاددان به موضوع هدفمندی پرداخت و آورد:روزنامه اعتماد،۱۹ فروردین

در آستانه اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها شایعاتی مبنی بر بی‌اعتمادی مردم نسبت به دولت به‌خصوص عملکرد اقتصادی آن ایجاد شده اما واقعیت این است که مردم به دولت یازدهم بیش از هر دولت دیگری طی 10 سال گذشته اعتماد دارند، به طوری‌که تصور می‌کنم اگر انتخابات ریاست‌جمهوری دوباره تکرار شود دکتر روحانی باز هم بیشترین آرا را خواهند داشت. نفوذ و محبوبیت و مشهوریت ایشان در اوج زمانی خود قرار دارد. اما با وجود اینکه مخالف ترساندن مردم یا اجبار آنها به انصراف از دریافت یارانه‌ها هستم، موقعیت دولت را کاملا درک می‌کنم و می‌دانم که دولت با 12 تا 15 هزار میلیارد تومان کسری بودجه مواجه است و با به کارگیری هر 1000 میلیارد تومان از این کسری در حوزه‌های تولید، بهداشت و آموزش و پرورش می‌تواند چندین کار مفید برای مردم انجام دهد.

با وجود اینکه تخصیص یارانه به طبقات مرفه جامعه را مغایر روح پرداخت یارانه‌ها می‌دانم اما معتقدم که دولت نباید از حد و حدود انصراف اختیاری خارج شود. به این معنی که مخالف این قضیه هستم که دولت دست به اقداماتی بزند که ممکن است در کشور تلاطم ایجاد شده و به نوعی منجر به شایعاتی در مورد بی‌اعتمادی مردم نسبت به دولت یازدهم شود که فایده‌یی هم نداشته باشد. البته توان اجرایی، فنی، نرم‌افزاری و سخت افزاری دولت را خوب می‌شناسیم و می‌دانیم که شناسایی دهک‌های درآمدی و همین‌طور تفکیک آنها از هم نه به دقت امکان‌پذیر و نه به مصلحت دولت است و اظهاراتی مبنی بر اطلاع یافتن از حساب‌های بانکی مردم برای 45 هزار تومان ارزش انجام این کار را ندارد.

واقعیت دیگر این است که تا پایان سال 94 پیش‌بینی می‌شود که ارزش یارانه پرداختی به کمتر از یک‌سوم آن چیزی که در روز اول پرداخته می‌شد، خواهد رسید. در این صورت شاید به مصلحت دولت چه به لحاظ سیاسی و اجرایی و چه به لحاظ اجتماعی نباشد که بخواهد از روشی غیر از روش انصراف داوطلبانه برای حذف یارانه‌بگیران استفاده کند.

پیش‌بینی می‌شود که در نهایت دولت به همین راه‌حل متوسل خواهد شد. به‌رغم اینکه گهگاه ممکن است یک یا چند مسوول دولتی ادعا کنند که ممکن است دولت تجسس در اموال و حساب‌های مردم داشته باشد، نه دولت این کار را انجام خواهد داد و نه این ادعا منجر به این خواهد شد که مردم بی‌اعتماد شده و حساب‌های بانکی خود را خالی کنند. بیرون کشیدن پول از بانک‌ها گرچه در احجام 5 میلیون یا 10 میلیون امکانپذیر است که آن هم مانعی برای دریافت یارانه محسوب نخواهد شد اما طبیعتا برای مقادیر بالاتر این امر کاملا غیرممکن است.

در عین حال که روش‌های غیرداوطلبانه را توصیه نمی‌کنم، به هیچ وجه ندادن اطلاع صحیح از سوی مردم به دولت را نیز صحیح نمی‌دانم. غیر از این هم هر روش دیگری موفقیت‌آمیز نبوده و متقابلا هم تصور نمی‌کنم که منجر به ایجاد یا افزایش بی‌اعتمادی نسبت به دولت شود.پایگاه‌های اجتماعی و مردمی آقای روحانی بسیار نیرومند است و آن هم به این دلیل است که سیاست‌های درست انجام شده و عملکرد خوب دولت نسبت به عملکردهای ضعیف آن بسیار پررنگ‌تر است. در تمام 9 ماه گذشته تنها موردی که ممکن است نسبت به آن انتقاد وجود داشته باشد نحوه پرداخت سبد کالا بوده است.

به همین دلیل بی‌اعتماد شدن به دولت یازدهم و انتقاد کردن از آن خیلی سخت است. همان‌گونه هم که شاهد هستیم منتقدان نیز وقتی که می‌خواهند انتقادی از دولت داشته باشند در مورد موضوعات بی‌ارتباطی انتقاد دارند. به طور قاطع می‌توان گفت که در حوزه اقتصادی دولت بسیار کم‌اشتباه ظاهر شده است. الان نیز توصیه به دولت این است که به هیچ وجه از گزینه حذف غیرداوطلبانه یارانه‌بگیران استفاده نکند.

اینکه دولت آقای روحانی موفق شده تورم را از 45 درصد در تابستان 92 به کمتر از 20 درصد در اسفند همان سال برساند، از پرداخت هر یارانه دیگری با ارزش‌تر، شرافتمندانه‌تر و طرفدارانه‌تر به سمت فقراست و اگر دولت از حدود انصراف اختیاری خارج نشود بسیار مفید خواهد بود.با وجود همه بحث‌هایی که وجود دارد تصور می‌شود که نهایتا دولت به همین مسیر خواهد رفت. به هر حال باید درک درستی از وضعیت دولت داشت. هیچ خیری نه برای ثروتمندان و نه برای اقشار کم‌درآمد وجود ندارد که دولت به خاطر کسری بودجه پرداخت یارانه‌ها اسکناس بدون پشتوانه چاپ کند و 45 هزار تومان به مردم داده و از سویی تورم تا حد 45 درصد برسد.

کد خبر 255124
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز